شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

هزار لالۀ عاشق

شکوهمند شهیدی ‌که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید

فرازمند نمازی که در قیام و سلامش
به شوق کرب‌وبلا با تو از حجاز بگوید

طلایه‌دار کلامی که در قنوت شهادت
سخن ز داغ دلیران پاکباز بگوید

شهاب‌وار پیامی که واژه‌های سترگش
ز سوگوارۀ خورشید سرفراز بگوید

غروب شاهچراغ و چراغ خون شهیدان
به مویه از غم این داغ جانگداز بگوید

چه‌قدر چادر خونین چه قدر غنچۀ پرپر
کجاست پیکر بابا؟ کجاست خندۀ مادر
::
به دست زخمی خود می‌کند شکسته نگاهی
سکوت کرده ولی گاه‌گاه می‌کشد آهی

سکوت کرده و فریاد چشم‌های سیاهش
زده‌ست تیر به قلب پلید شام سیاهی

سکوت کرده در اندوه مادر و پدر امشب
دل شهید برادر برای اوست پناهی

چرا زیارت آخر به قتلگاه بدل شد؟
کبوتران حرم پرپرند از چه گناهی؟

نوشته‌ام به دلم عشق آب و خاک وطن را
مقیم این حرمم تا ابد، خدا تو گواهی

ز خاک لاله‌رخان شهید شاهچراغت
هزار لاله برویان به لطف عشق، الهی

مباد خاک تو زخمی، مباد چشم تو گریان
فدای نام عزیز توییم، کشورم ایران
::
جهان ز دفتر سعدی بخوان حکایت و پندی
به شهر خواجه مبادا رسد ز غیر گزندی

به کشوری که هزاران دل است بستۀ خاکش
نمی‌رسد خلل از روزگار پست و بلندی

گمان مبر که فراموش می‌کنیم یلان را
دلاورانه ید واحدیم و سرو بلندی

مباد خاک وطن رنگ خون ببیند و آتش
مباد شاد شود دشمن دروغ‌پسندی

بخوان نماز شهادت به صحن شاهچراغش
به مجمر دل دلدادگان بریز سپندی

شکوه شرقی شیراز و نور شاهچراغش
هزار لالۀ عاشق کشیده است به باغش
::
به روی مرمر و آیینه، خون چکیده چکیده
نوشته‌ام غزلی خون‌چکان بریده بریده

به روی فرش حرم پرپرند لاله و شب‌بو
کبوتر از قفس جسمشان پریده، پریده

سه کودک‌اند سه آیینۀ شکسته سه کوکب
به جستجوی پدر هر یکی دویده، دویده

کنار مادرش افتاده نیمه‌جان و هراسان
مپرس ازو که چه دیده، مپرس ازو چه شنیده

به گریه گفت پدر، همسرم شهید شد آری
شهید شد پسر کوچکم مقابل دیده

به جستجوی سه‌ساله فتاده مادر گریان
به جستجوی رقیه، به جستجوی حمیده

به آرتین و به دستان زخمی‌اش نظری کن
زِ هر ‌گلوله گلی از دلی شکسته دمیده

شما برادر شمس‌الشموس؛ شاهچراغی
نگاه کن به دل تنگ آهوان رمیده

صدای تیر، نفس حبس شد، شکست نمازش
قنوت آخرش اما به گوش عرش رسیده:

«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم»