جلوۀ روی تو در آینه تا پیدا شد
عشق، بیحُسن تو در خاطره، ناپیدا شد
چون «یدالله» که شد جلوهگر از آیۀ عشق
باز در دست خدا، دست خدا پیدا شد
ای دل خلق به زنجیرِ ضریح تو دخیل!
نورِ چشمانِ تو چون شمسِ ضُحی پیدا شد
مثلِ پروازِ بهار از نفسش گل میریخت
آن که چون غنچه در آغوش رضا پیدا شد...
ذرّه شد همسفر شوق، که در بزم وجود
آفتاب رخ تو در همهجا پیدا شد
در دل، ای روشنیِ عاطفههای ابدی!
آنچه گم بود، ز انوار شما پیدا شد
در کلام دل ما رایحۀ عشق نبود
عشق با نامِ تو در دفتر ما پیدا شد...
سجده بردیم چو مشرق به سراپردۀ نور
آفتابِ رخت از پنجره تا پیدا شد