شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

پناهِ همه

کعبۀ اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب‌وبلای رضا

در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا

کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟

بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا..

نغمۀ قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا

یاد کند گر دَمی، زآن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا

از در باب الجواد می‌شنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا

بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا

گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا