پنجره

پنجره

سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمان‌ها باز است
چشمان تو هر روز، پر از عاشوراست
چون پنجره‌ای که رو به دریا باز است

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

میثم مؤمنی‌نژاد

امام سجاد علیه‌السلام

مرثیه

رباعی

بیست و پنجم محرم

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

فداها ابوها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت ‌
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت

ابوسعید ابوالخیر

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

فصیح‌الزمان شیرازی

عمری‌ست که دم‌به‌دم علی می‌گویم
در حال نشاط و غم علی می‌گویم

صغیر اصفهانی

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم

مجتبی احمدی

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

سلمان هراتی

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است

فاضل نظری

پنجره

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت ‌ دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

عمری‌ست که دم‌به‌دم علی می‌گویم در حال نشاط و غم علی می‌گویم

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت ‌
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

عمری‌ست که دم‌به‌دم علی می‌گویم
در حال نشاط و غم علی می‌گویم

دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است