شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چلچراغ عشق

ای روشن امید که در دل نشسته‌ای
چون چلچراغ عشق، به محفل نشسته‌ای

زنهار! لحظه‌ای نکنی غفلت از نگاه
آیینه‌وار اگر که مقابل نشسته‌ای

برخیز و دست قافلۀ عشق را بگیر
ای کاروان شوق، به منزل نشسته‌ای

مجنون آن ضریح، هم‌آغوش نور باش
لیلای اشک من که به محمل نشسته‌ای

فیضی چرا نمی‌بری از این حریم قدس
«طومار عشق، طی شد و غافل نشسته‌ای»

امواج رحمت است در این بحر بی‌کران
دریا دلا! چگونه به ساحل نشسته‌ای؟

نوحِ نجاتِ خسته‌دلان را صدا بزن
ای زورق شکسته، که در گل نشسته‌ای

از آن کریم عاطفه، جز معرفت مخواه
ای باغ آرزو که به حاصل نشسته‌ای

با این غزل که بوی رضا می‌دهد «شفق»!
در سایۀ فصاحت «دعبل» نشسته‌ای