شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چل اختران

شبیه ذره از خورشید می‌گیرم صفاتم را
و قطره‌قطره از حوض حرم آب حیاتم را

گذشتم از خیابان ارم تا صحن آیینه
که من در آستانش دیده‌ام راه نجاتم را

و دارم یادگاری از رواق هر شبستانش
کمیل و آل یاسین، ندبه و عهد و سماتم را

همین‌که باز بالاسر زیارت‌نامه می‌خواندم
ورق می‌زد زمان در من کتاب خاطراتم را

محرم‌ها حرم با دسته‌ها «چل اختران» بود و
زنی با اشک‌هایش باز می‌آورد ماتم را
 
طواف آخرم دور ضریحش بود و بعد از آن...
چه پایانی خوشی، در این حرم دیدم وفاتم را