شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چند آدینه مانده‌ست؟

جهان در حسرت آیینه مانده‌ست
گرفتار غمی دیرینه مانده‌ست
شب تلخی‌ست، بی تو بودنِ ما
بگو تا صبح چند آدینه مانده‌ست؟

تمام عمر بی‌لبخند؟... سخت است
به لبخند خودت سوگند،‌ سخت است
برای دیدنت تا جمعۀ بعد
تحمّل می‌کنم، هرچند سخت است

فقط با بی‌قراری زنده مانده‌ست
به مشتی زخم‌کاری زنده مانده‌ست
دل من از تمام دل‌خوشی‌ها
به یک چشم‌انتظاری زنده مانده‌ست

اگر چه زخمِ طاقت‌سوز خوردیم
غم دیروز را امروز خوردیم
ببخش ای خوب، اگر در غیبت تو
من و دل، نان به نرخ روز خوردیم

کسی در راه - یک طرح تبسّم
من و یک سینه در حال تلاطم
دلم را می‌برد هر چارشنبه
هوای مسجدی آن سوتر از قم

دل من! داغ عالم را نگه‌دار
همین شوق فراهم را نگه‌دار
غم ما، جلوۀ چشم‌انتظاری‌ست
همیشه حرمت غم را نگه‌دار

نگاه بی‌قراری دارم و بس
امید نوبهاری دارم و بس
در این دنیای از تو دور مانده
دل چشم‌انتظاری دارم و بس

دلم از مهربانی بی‌نصیب است
غریب است این دل تنها، غریب است
کجایی ای کمیل استجابت!
بیا، دستم پر از «امّن‌یجیب» است

تو باران بهاری! شک ندارم
بباری یا نباری! شک ندارم
همین که چشم در راه تو مانده‌ست
دلم جاری‌ست، جاری شک ندارم