شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چه عهدها که شکست

سلام فلسفۀ چشم‌های بارانی!
سلام آبروی سجده‌های طولانی..

بیا که ما همه چشم از گناه می‌پوشیم
چرا تو این همه از خلق رو بپوشانی؟

چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی

چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی

قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چه شد که ساخته شد خانه‌های اعیانی؟

چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی

اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی..

چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی

نه روضه‌های محرم تو را تسلا داد
نه شاد کرد تو را جشن‌های شعبانی

خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی

بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی..

بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی

فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز می‌خوانی..