شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یا منتهی الرّجا

از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچه‌ای نبود و نباشد بِه از دعا...

وقت است اگر به دعوت «أدعونی أستجب»
دستی برآوریم به درگاه کبریا

یارب به حق نقطۀ «أَنّی أنا الغفور»
کاندر بسیط مرکز عالم نیافت جا

یارب به حق آیت «لاتقنطوا» که هست
سرمایۀ سعادت و پیرایۀ رجا...

یارب به حق لوح که بر وی کشیده‌ای
نقش وجود «ما هُو کائن کَما تَشا»...

یارب به حق وسعت کرسی که بر فلک
«تعظیم وُسعِه وَسعَ الأرض و السما»...

یارب به حق قوّت «ذوالقوَّةِ المَتین»
روح‌الامین که سدره بدو داد منتها...

یارب به حق کوثر و تسنیم و سلسبیل
کآن بر حبیب حضرت خود کرده‌ای عطا...

یارب به حق ابر بهاران که می‌رسد
هر شب ز فیض شبنم او خاک را نما

یارب به بوی رنگ گل و لاله بر چمن
کز رنگ و بویشان تو دهی خاک را صفا...

یارب بدان قیام که آزاده سرو راست
چون عابدی که شرط قیام آورد به جا...

یارب به حق خاک که اصل طهارت است
«مِن إبتداءِ خِلقَتِه کان طیِّبا»...

یارب به حق طینت آدم ابوالبشر
مسجود سجدۀ مَلأ قدس برملا...

یارب بدان سفینه که خوف هلاک او
«حقٌّ لّمَن تخلَّفَ عنها و قَد أبی»...

یارب بدان رسول که مِن بعد بعث او
«أُنظُر إلی طَعامِکَ» کردی بدو ندا...

یارب بدان ذبیح که قربان کیش توست
آنجا که کرد در ره تسلیم جان فدا...

یارب بدان مشام که از بوی پیرهن
کرد از فراق دوست چو گل پیرهن قبا...

یارب به حق موسی و آن بقعۀ شریف
«وادٍ مُقدّسٍ بمناجاتِه طُوی»

یارب به حق و حرمت هارون وزیر او
در امر او شریک «بما جاءَ بالهدی»

یارب به حق خضر که چندین هزار سال
در جان او فزودی از آن آب جانفزا...

یارب بدان مبشّر «مِن بعدی إسمُه»
کاو کرد اشارتی به بشارت به مصطفی

یارب به حق سنبل مشکین احمدی
بر گل عبیربیز چو بر لاله مُشک‌سا...

یارب بدان امام مطهر که ذات او
مخصوص «لافتی» بُد و منصوص «هل أتی»

یارب به زهرخوردۀ زهرا که می‌دهد
دل‌های خسته را لب مسموم او شفا

یارب به حق آن گل ریّان که سرخ گشت
از خون حلق تشنۀ او خاک کربلا...

یارب به حقّ حرمت ذریۀ رسول
«هادینَ مُهتَدینَ إلیَ الساعةِ القَضا»

یارب به زاهدان که بهشت است وعده‌شان
آنجا که گفته‌ای «وَ نَهَی النَّفسَ عَن هَوا»

یارب به حق مهد خواتین روز حشر
«الشّافعاتُ هُنَّ تَشَفَّعنَ لِلنِّسا»...

یارب به نُه کواکب رخشان که بوده‌اند
در تحت آفتاب جهان‌تاب «والضحی»...

یارب به دعوتی که اجابت قرین اوست
یارب به حاجتی که کند لطف تو روا...

یارب در آن زمان که تو مانی و ما و بس
رحمت کنی و بازنگیری ز ما عطا...

مستوجب عذاب الیم و عقوبتیم
ما را اگر به شرط عمل می‌دهی جزا...

ما را به خوان جود تو «قُل یا عباد» خواند
چون «یغفرالذنوب» تو درداده‌ای صلا...

ای وای ما که سعی عبادت نکرده‌ایم
«و العَبدُ فی القیامةِ یُجزی بما سَعی»

«ابن حسام» را عملی موجب ثواب
گر نیست هست رحمت عام تو ملتجا

امّید من به رحمت بی‌منتهای توست
یا منتهی الرّجا مکن امّید من هَبا

سهوی که بر زبان من آمد تو عفو کن
گر گفته‌ام به عمد و اگر کرده‌ام خطا

دعوت چو بی‌درود محمد تمام نیست
«صلّوا علیه سیدنا أکرَمُ الوَری»