ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ میکند
باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم میکند
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم