ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی