کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور
میریخت در نگاه زمین آبشار طور
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست