شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

هزار چشم امید

سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی

سلام بر تو که ما را تو دست‌گیر و تو یاری
سلام بر تو که گنجی نهان ز عاطفه داری..

تویی که عاطفه جاری‌ست از تمام وجودت
خیال و خاطره مکشوف از کتاب شهودت

تو ای وسیلۀ نزدیک در اجابتِ خواهش
مقام قُرب، هویداست از رکوع و سجودت

حضور دَعوِی لبیک در نماز و دعایت
ظهور آیۀ توحید در فراز و فرودت

صحیفه‌های بلیغ است در کلام بلندت
روایح گل یاس است در قیام و قعودت

هزار دستِ دعا، قفل می‌شود به ضریحت
هزار چشم امید از چهار سوست به جودت

به دادِ مردم درمانده می‌رسد به شفاعت
مروّتی که کردم کرده کردگارِ ودودت..

از آن گروه که هستند، دوست‌دارِ ضریحت
چه ازدحامِ غریبی‌ست در کنارِ ضریحت

چو پلّکانی از امواج شانه بر سر شانه
دعا زبانه‌کشان، جویبارِ اشک روانه

محبت تو کشانده چقدر ساده و آسان
دل محمدیان را به سمت و سوی خراسان..

شب است و ذوق مناجات و حال گریه فراهم
برای با تو نشستن مجالِ گریه فراهم

به خواب گفته‌ام امشب، به دیده راه نداری
مجال پرسه در این عرصه تا پگاه، نداری

بگیر بهره‌ای از شام قدر، ای دلِ غافل!
که با کلیدِ دعا می‌شود مرادِ تو حاصل

دعا به رویِ تو وا می‌کند دری ز کرامت
دعا تو را برساند به سایه‌سارِ سلامت

دعا کلیدِ بهشت است اگر تو اهل بهشتی
به خاطر دلت امشب، دو قطره اشک نوشتی..

اگر امیدِ قبولی؟ همین دو قطره کفایت
تو و امامِ هُمام و رواق‌هایِ عنایت..

دلی به بند ملال، آهوانه سوی تو آمد
زبان اشک گشود و به گفتگوی تو آمد..

کدام درد ندید از دوای مهر تو درمان؟
کدام رنج نیابد به دستِ مهرِ تو پایان؟

کدام خاطرِ آشفته‌ای نشد ز تو آرام؟
کدام مشکلی از بذل لطف تو نشد آسان؟

به نامِ نامیِ تو، ای بزرگوارِ گرامی
گشوده‌اند در این آستانه سفرۀ احسان

تو را به لطف عظیمی که کرده‌اند عنایت
تو را به آن‌که عطا کرده بر تو نورِ ولایت

تو را به حقّ خدایی، که آفرید ز نورت
تو را به جانِ عزیزی، که داشت از تو حکایت

تو را به جدّ گرامی، تو را به جدّۀ پاکت
تو را به آیت ایمان،‌ تو را به فضلِ هدایت

که لطف بازنگیری به پیشگاهِ‌ شفاعت
که رحمت آوری آن را که خواست از تو رعایت..