بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست