کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!