آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی