آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
پر از لبخند، از آن خواب شیرین چشم وا کردی
نگاه انداختی در آینه خود را صدا کردی
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی