نقاره میزنند... چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند... که حاجتروا شدهست؟
چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ
در این زمانۀ مرگ سفید، مرگی سرخ!
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم