از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش
از باغبان و زمزمههای بهاریاش
مدینه! بی تو شب من سحر نمیگردد
شب فراق، از این تیرهتر نمیگردد
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
یا آنکه بخوانید به بالین، پسرم را