کرامت مثل یک جرعهست از پیمانۀ جانش
سخاوت لقمهای از سادگی سفرۀ نانش..
چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
چه اعجازیست در چشمش که نازلکرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد