دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن