پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی