هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟