كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود