شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

جرمش چه بود؟

کارش میان معرکه بالا گرفته بود
‏شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود

تنها میان مردم بیعت‌فروش شهر
‏انبوه کینه دور و برش را گرفته بود

دلواپس غریبیِ امروز خود نبود
‏اما دلش به خاطر فردا گرفته بود

دیدی که از ارادت دیرینهٔ حسین
‏یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته بود

با سنگ، پای بیعت او مهر می‌زدند
‏باور نكرد... از همه امضا گرفته بود

این شهر خواب بود و ندانست قدر او
‏هر شب برای مردمش اِحیا گرفته بود

جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی
‏آن شعله‌ها برای همین پا گرفته بود