شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

پرچم با توست

همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست

من از این جذر و مد سینه‌زنان فهمیدم
ماه من! شورش شب‌های محرّم با توست

دشمن از ترس نگاهت مژه بر هم نزند
غضب‌آلوده‌ای و خشم خدا هم با توست

با حضورت حرم آل علی آرام است
تا زمانی که در این قافله پرچم با توست

علقمه زیر شتاب نفست می‌سوزد
وعده‌ای داده‌ای و چشمهٔ زمزم با توست...