افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم انتظار بود
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده