این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت