این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنهٔ تقسیم فراوانیها