تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو