مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود