همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر