کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را