بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
پیغمبر ما که مشرق نور هُداست
دل آینهدار مهر او، دیده جداست
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
بر عمرِ گذشته کن نگاهی گاهی
از سینۀ خود برآر آهی گاهی
با هر چه نکوییست، نکو باید شد
سرشارِ زلالِ آبرو باید شد
در مِهر پیامبر حیات است حیات
در نور هدایتش نجات است نجات