او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست