او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد