تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی