کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را