تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی