دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود