قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده