از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید