روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود