ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود