از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی