و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد