امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی