سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی