از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد