ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود